نه از رومم، نه از اقوام چینم
دهاتی زاده ای چادر نشینم
ترک های عمیق زخم داس است
شیار دست های خوشه چینم
نهیب نعره های دلخراشم
لهیب شعله های آتشینم
نمی آید بجز کابووس وحشت
به خواب چشمهای نکته بینم
ولی با اینکه در این شهر غربت
میان مردمان تنها ترینم
اگر دستی مرا یاری رساند
چه دنیای خوشی می آفرینم