سکوت صبح

«و سوگند به بامداد چون آشکار شود‌‌»

سکوت صبح

«و سوگند به بامداد چون آشکار شود‌‌»

غزل خداحافظی

  

ای آفتاب به شب مبتلا خدا حافظ
غریب واره دیر آشنا خدا حافظ

به قله ات نرسانید بخت کوتاهم
بلند پایه بالا بلا خدا حافظ

تو ابتدای خوش ماجرای من بودی
ای انتهای بد ماجرا خدا حافظ

به بسترت نرسیدند کوزه های عطش
سراب تفته چشمه نما خدا حافظ

« میان ماندن و رفتن درنگ می کشدم »
بگو سلام بگویم - و یا خدا حافظ -

اگر چه با تو سرشتند سرنوشت مرا
ولی برای همیشه تو را خدا حافظ

بهروز یاسمی

آنکه شنید ، آنکه نشنید

           آنکه شنید ، آنکه نشنید

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است...


به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.

دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است ، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...

« ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی ، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید ، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم.

سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:

« عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: « عزیزم شام چی داریم؟ »
و همسرش گفت:

« مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!
حقیقت به همین سادگی و صراحت است.

مشکل ، ممکن است آن طور که ما همیشه فکر میکنیم ، در دیگران نباشد ؛ شاید در خودمان باشد...

دل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد

دل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد
ای عشق از  آتش اصل و نسب داری
از تیره بادی از دودمان باد
آب از تو طوفان شد خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را اندوه مادرزاد
ازخاک ما در باد بوی تو می آید
تنها تو می مانی ما می رویم از یاد