به ترنم ترانه
به شکوفه های باران
به حدیث چشمه و گل
به طلوع سبزه زاران
به نگاه دلربایت
به عبور چشمه ساری
به صدای آبی عشق
به شکوفه بهاری
به طراوتی که با آن
پی دیدنت دویدم
پی بوسه نگاهت
به سکوت صبح رسیدم
ادامه...
سعید.
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 ساعت 12:43 ب.ظ
نامه ای به خدا
ای سرآغاز هر آغاز و ای بی پایان هر پایان . ای خدای من ،که تمام زیبایی ها مختص به توست . مرا به سوی این زیبایی ها هدایت فرما که همگام با سمفونی طبیغت ، سرود عشق بخوانم و همواره طلوعی دیگر داشته باشم . ای نزدیکترین هر کس به من و ای دورتر از فکر من . تفکرم هیچگاه به شأن و جلالت پی نبرد و همچنان در آغاز این واقعیت بزرگ قرار گرفته است که نمی دانم . آری من نمی دانم . به حکمتت سوگند در شناختت ، نمی دانم بهترین کلمه و زیباترین توصیف توانایی توست . هرگاه به درونم که جایگاه واقعی توست می نگرم ، پیامهایی از درونم می جوشد که همه ی آنها هستی ولی هیچ کدام نیستی . در شناختت هرگاه بیشتر می اندیشم ، بیشتر نمی دانم و این گونه است که نمی دانم . ای مهربانترین مهربانها و ای بخشاینده ترین بخشاینده ها . به هر جا می نگرم تو را می بینم . فقط تو هستی . پشت هر پدیده ای در نهان هستی . در هر آشکاری ، پنهانی دیگر و در هر صدایی ، سکوتی دیگر است . همواره در نهان هر شکلی تو را می بینم . با تمام ناکامی ذهنم ، همه جا و در همه حال همراه می بینم . ای همراه و ای مونس من . ای نگهبان من ، که بهتر از هر نگهدارنده ای هستی . مرا آنچنان که شایسته ی توست در پناهت ایمن قرار ده که همچنان به شکرانی تو سجده کنم و زمزمه هایم ثناگویان نام تو را به زبان آورد. می دانم که هرگاه تو را بخواهم ، بهتر و زودتر از آن مرا خواسته ای اگر این خواستن ها نبود ، من نیز نبودم . خدای من ای دوست و همراز من مرا آنگونه که شایسته است به عنوان خلیفه ی خودت در زمین کمال ده که کمال گرایی درگاهت در مقیاس من نمی گنجد. به من آرامش ده ، که به این همواره بهتر و بیشتر نیاز دارم . سپاس تو را که فرصت بندگیت را به ما عطا نموده ای ، که همه ی این لحظه ها ، پرواز عاشقانه ای است از زمین خاکی به عرش کبریایی . پروردگارا ! اگر لحظه ای من را به حال خود رها کنی ، نیستی من است . اگر همراهی برای من نباشی راهی برای پیمودن در پیش نیست . اگر از من و کارهایم رنجیده ای ، آنچنان در پیشگاهت اصرار می کنم که مرا مورد عفو و رحمت خویش قرار دهی . ای پادشاه منظم قوانین هستی ، و ای آفریننده ی نامنظم این قوانین . که نام و یاد تو مرا در قدمهایم استوارتر و لذت رفتن را بیشتر می کند . نمی دانم چگونه می شود که ساکنان کشتی امواج دیده خدا میگویند و دزدان دریایی در پی بدست آوردن آنها ، نیز خدا می گویند . مسافران ملتمسانه کمکی از جانب خدا و نیز دزدان ندایی برای تهجر خویش ؛ که شمشیرها را با این نام به ناحق فرو می آورند. همه خدا می گویند و کمک می خواهند. آن یکی ستمدیده خدا می گوید و آن ظالم تیغ به دست خدا . خدایا مرا بخوان که توان نخواندنت ... نمی دانم ! در معادله ی من راهی برای نخواستنت وجود ندارد . پس مرا بخوان که امیدم به خواستنت هست و توانم به کرامتت . می دانم حتی آن مسکین الهی ، آن که به خود دروغ می گوید تو را نمی بیند اگر در خلوتی به آسمانها چشم بدوزد ، این زمزمه های خدا گونه است که دیدگانش را مبراح می کند همه خدا می گویند و از خدا می خواهند . من نیز از مهربانترین مهربانها ، یزدان بزرگ آنچه را که زیباست می خواهم . پروردگارا ، برای رسیدن به این زیبایی ها مرا یاری فرما که تمام زیبایی ها ختم به توست .
برگرفته از کتاب : وقتی خدا هست
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام.
وبت رو دیدم. جالب بود.
از سایت من هم بازدید کن.
با تشکر
نامه ای به خدا
ای سرآغاز هر آغاز و ای بی پایان هر پایان .
ای خدای من ،که تمام زیبایی ها مختص به توست .
مرا به سوی این زیبایی ها هدایت فرما که همگام با سمفونی طبیغت ، سرود عشق بخوانم و همواره طلوعی دیگر داشته باشم .
ای نزدیکترین هر کس به من و ای دورتر از فکر من .
تفکرم هیچگاه به شأن و جلالت پی نبرد و همچنان در آغاز این واقعیت بزرگ قرار گرفته است که نمی دانم .
آری من نمی دانم .
به حکمتت سوگند در شناختت ، نمی دانم بهترین کلمه و زیباترین توصیف توانایی توست . هرگاه به درونم که جایگاه واقعی توست می نگرم ، پیامهایی از درونم می جوشد که همه ی آنها هستی ولی هیچ کدام نیستی .
در شناختت هرگاه بیشتر می اندیشم ، بیشتر نمی دانم و این گونه است که نمی دانم .
ای مهربانترین مهربانها و ای بخشاینده ترین بخشاینده ها .
به هر جا می نگرم تو را می بینم . فقط تو هستی .
پشت هر پدیده ای در نهان هستی .
در هر آشکاری ، پنهانی دیگر و در هر صدایی ، سکوتی دیگر است .
همواره در نهان هر شکلی تو را می بینم .
با تمام ناکامی ذهنم ، همه جا و در همه حال همراه می بینم .
ای همراه و ای مونس من .
ای نگهبان من ، که بهتر از هر نگهدارنده ای هستی .
مرا آنچنان که شایسته ی توست در پناهت ایمن قرار ده که همچنان به شکرانی تو سجده کنم و زمزمه هایم ثناگویان نام تو را به زبان آورد.
می دانم که هرگاه تو را بخواهم ، بهتر و زودتر از آن مرا خواسته ای اگر این خواستن ها نبود ، من نیز نبودم .
خدای من ای دوست و همراز من
مرا آنگونه که شایسته است به عنوان خلیفه ی خودت در زمین کمال ده که کمال گرایی درگاهت در مقیاس من نمی گنجد.
به من آرامش ده ، که به این همواره بهتر و بیشتر نیاز دارم .
سپاس تو را که فرصت بندگیت را به ما عطا نموده ای ، که همه ی این لحظه ها ، پرواز عاشقانه ای است از زمین خاکی به عرش کبریایی .
پروردگارا !
اگر لحظه ای من را به حال خود رها کنی ، نیستی من است .
اگر همراهی برای من نباشی راهی برای پیمودن در پیش نیست .
اگر از من و کارهایم رنجیده ای ، آنچنان در پیشگاهت اصرار می کنم که مرا مورد عفو و رحمت خویش قرار دهی .
ای پادشاه منظم قوانین هستی ، و ای آفریننده ی نامنظم این قوانین .
که نام و یاد تو مرا در قدمهایم استوارتر و لذت رفتن را بیشتر می کند .
نمی دانم چگونه می شود که ساکنان کشتی امواج دیده خدا میگویند و دزدان دریایی در پی بدست آوردن آنها ، نیز خدا می گویند . مسافران ملتمسانه کمکی از جانب خدا و نیز دزدان ندایی برای تهجر خویش ؛ که شمشیرها را با این نام به ناحق فرو می آورند.
همه خدا می گویند و کمک می خواهند.
آن یکی ستمدیده خدا می گوید و آن ظالم تیغ به دست خدا .
خدایا مرا بخوان که توان نخواندنت ...
نمی دانم ! در معادله ی من راهی برای نخواستنت وجود ندارد .
پس مرا بخوان که امیدم به خواستنت هست و توانم به کرامتت .
می دانم حتی آن مسکین الهی ، آن که به خود دروغ می گوید تو را نمی بیند اگر در خلوتی به آسمانها چشم بدوزد ، این زمزمه های خدا گونه است که دیدگانش را مبراح می کند همه خدا می گویند و از خدا می خواهند .
من نیز از مهربانترین مهربانها ، یزدان بزرگ
آنچه را که زیباست می خواهم .
پروردگارا ، برای رسیدن به این زیبایی ها مرا یاری فرما
که تمام زیبایی ها ختم به توست .
برگرفته از کتاب : وقتی خدا هست