به ترنم ترانه
به شکوفه های باران
به حدیث چشمه و گل
به طلوع سبزه زاران
به نگاه دلربایت
به عبور چشمه ساری
به صدای آبی عشق
به شکوفه بهاری
به طراوتی که با آن
پی دیدنت دویدم
پی بوسه نگاهت
به سکوت صبح رسیدم
ادامه...
[ بدون نام ]
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1388 ساعت 11:02 ق.ظ
دارم امید عاطفتی از جانب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست دانم که بگذرد ز سر جرم من که او گرچه پری وش است ولیکن فرشته خوست چندان گریستم که هر کس برگذشت در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست سرها چو گوی در سر کوی تو باختیم واقف نشد کسی که چه کوی است و این چه گوست بی گفت و گوی تو دل را همی کشد با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست هیچ است آن دهان که نبینم ازو نشان موییست آن میان و ندانیم آن چه موست عمری ست تا ز زلف روی تو بویی شنیدم زان بوی در مشام دل من هنوز بوست دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت از دیده ام که دیدمش کار شست و شوست حافظ بد است حال پریشان تو ولی بر بوی زلف دوست پریشانیت نکوست سال نو مبارک
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دارم امید عاطفتی از جانب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او گرچه پری وش است ولیکن فرشته خوست
چندان گریستم که هر کس برگذشت در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست
سرها چو گوی در سر کوی تو باختیم واقف نشد کسی که چه کوی است و این چه گوست
بی گفت و گوی تو دل را همی کشد با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست
هیچ است آن دهان که نبینم ازو نشان موییست آن میان و ندانیم آن چه موست
عمری ست تا ز زلف روی تو بویی شنیدم زان بوی در مشام دل من هنوز بوست
دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت از دیده ام که دیدمش کار شست و شوست
حافظ بد است حال پریشان تو ولی بر بوی زلف دوست پریشانیت نکوست
سال نو مبارک