سکوت صبح

«و سوگند به بامداد چون آشکار شود‌‌»

سکوت صبح

«و سوگند به بامداد چون آشکار شود‌‌»

غزل خداحافظی

  

ای آفتاب به شب مبتلا خدا حافظ
غریب واره دیر آشنا خدا حافظ

به قله ات نرسانید بخت کوتاهم
بلند پایه بالا بلا خدا حافظ

تو ابتدای خوش ماجرای من بودی
ای انتهای بد ماجرا خدا حافظ

به بسترت نرسیدند کوزه های عطش
سراب تفته چشمه نما خدا حافظ

« میان ماندن و رفتن درنگ می کشدم »
بگو سلام بگویم - و یا خدا حافظ -

اگر چه با تو سرشتند سرنوشت مرا
ولی برای همیشه تو را خدا حافظ

نظرات 1 + ارسال نظر
yas سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.yaseman-17.blogsky.com

شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد