سکوت صبح

«و سوگند به بامداد چون آشکار شود‌‌»

سکوت صبح

«و سوگند به بامداد چون آشکار شود‌‌»

قصر هایی شگفت انگیز

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نه از رومم، نه از اقوام چینم

 

 نه از رومم، نه از اقوام چینم 

دهاتی زاده ای چادر نشینم

ترک های عمیق زخم داس است

شیار دست های خوشه چینم

نهیب نعره های  دلخراشم

لهیب شعله های آتشینم

نمی آید بجز کابووس وحشت

به خواب چشمهای نکته بینم

ولی با اینکه در این شهر غربت

میان مردمان تنها ترینم

اگر دستی  مرا یاری رساند

چه دنیای خوشی می آفرینم

طراوت

  

اهل کاشانم

روزگارم بد نیست

تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .

مادری دارم ، بهتر از برگ درخت .

دوستانی ، بهتر از آب روان . 

*** 

لب دریا برویم ،

تور در آب بیندازیم

و بگیریم طراوت از آب .

ریگی از روی زمین برداریم

وزن بودن را احساس کنیم 

*** 

من کتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس بلور

کاغذی دیدم ، از جنس بهار .

موزه ای دیدم ، دور از سبزه

مسجدی دور از آب

سر بالین فقیهی نومید ، کوزه ای دیدم لبریز سئوال

*****

قاطری دیدم بارش (( انشاء ))

اشتری دیدم بارش سبد خالی (( پند و امثال )) .

عارفی دیدم بارش ((  تنناها یاهو )) 

*** 

مادرم آن پائین

استکانها را در خاطره شط می شست 

*** 

 

اهل کاشانم اما

شهر من کاشان نیست .

شهر من گم شده است .

من با تاب ، من با تب

خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام . 

*** 

من به سیبی خشنودم

و به بوئیدن یک بوته بابونه .

من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم . 

*** 

رخت ها را بکنیم :

آب در یک قدمی است

روشنی را بچشیم .

شب یک دهکده را وزن کنیم . خواب یک آهو را .

گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم 

*** 

لب دریا برویم ،

تور در آب بیندازیم

و بگیریم طراوت از آب .

ریگی از روی زمین برداریم

وزن بودن را احساس کنیم  

*** 

بد نگوئیم به مهتاب اگر تب داریم  

مرگ پایان کبوتر نیست . 

*** 

پرده را برداریم :

بگذاریم که احساس هوایی بخورد . 

*** 

کار ما نیست شناسایی  (( راز )) گل سرخ 

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم .