سکوت صبح

«و سوگند به بامداد چون آشکار شود‌‌»

سکوت صبح

«و سوگند به بامداد چون آشکار شود‌‌»

غفلت

 

 

ناز شبنم های بارون روی خوشه های انگور... 

زیر پاهات چمنه 

ناز چشمات به منه 

توی اون دستای نازت یاسمنه. 

 

میاد آروم توی چشمام خواب ایام زمسون... 

 

میکنه باز منو بیدار یاد گلهای گلسون 

 می روم باز پای دیوار روی برفای زمسون 

می نویسم روی برفا: یاد ایام تابسون 

  

همه خرها خرند ولی همه آدمها آدم نیستند.

ترنم خیال

رنگ خیالم امشب روشن تر از ستارست               

میان من و محبوب خیالی کودکانست  

رنگ خیالم امشب رنگی ز سایه ها نیست            

در کوچه های این شهر رنگی بجز خدا نیست 

رنگ خدا که گفته است در آسمان نهفته است        

رنگ خدای اصلا در خار و گل شکفته است  

رنگ غروب پاییز رنگ درون دل نیست                   

رنگ شکفتن گل رنگ درون خانه است 

در لابلای این حرف اندوه عاشقانه است  

رنگ خیالم امشب روشن تر از ستارست